ثوابت باشد ای دارای خرمن اگررحمی کنی بر خوشه چینی
جام می وخون دل هر یک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می شکند بازارش
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع که حکم آسمان این است اگر سازی وگر سوزی
جهان وکار جهان جمله هیچ در هیچ است هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می بینی ومن خانه خدا می بینم
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
جوانا ، سرمتاب از پند پیران که رای پیر از بخت جوان به
چگونه سر زخجالت بر آورم بر دوست که خدمتی به سزا بر نیامد از دستم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس که در سراچه ی ترکیب بسته بند تنم
نظرات شما عزیزان: